مهدی باقری چوپانی زیر سایه درخت مراقب گوسفندانش بود. یکی از گوسفندان از او پرسید: حاضری همه ما را بفروشی و به شهر مهاجرت کنی؟
چوپان گفت: فرض کن که بتوانم شما را بفروشم اما این همه دشت سر سبز، آن رودخانه زلال و این آسمان آبی را به چه کسی بفروشم؟
کد خبر 26344